اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی توسط بهروز جوانمرد

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی توسط بهروز جوانمرد

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ-ترجمه

Spring came to dance their lives in the Horn more

When Joseph Andramd Egypt and sugar to a dance

King Love Prevert like breast milk

A dance of Father John Shyrjvsh Relief

You saw it unfold hair polo balls

Foot and beheaded Bypa and head to a dance

Hedgehog blood've come to me, that's work

Let's say that if Speech is not a dance Evil

Tajdaran at the wheel of his love Chu rain

What a cassock there is a good dance waist

A drunk is brought to you mortals inscription

A dance journey, however, was doomed Rqh

The chalice was in Btm walk

If you're not a material amount Hemp male dance

End of the war came the singing harp

He came to the well of a dance Byhnr

Wayne is a few promises to be prostrate

Hjrm is Bbrdh Deng and a dance work

Who is it when someone tells me

Kai ignorant mortals be aware of their dance

We take baths cope peacock colors

John writes Bybal and filled them with chicken dance

Blind and deaf world see Christ Balm

Christ told Mary Kay blind and deaf to dance a

Makhdoom Shams Tabriz religion is envy China

Andar Bahar Hsnsh and tree branches to a dance

 

Rumi


آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ

چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ

ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر

ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ

چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی

از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ

تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی

گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ

از عشق تاجداران در چرخ او چو باران

آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ

ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته

رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ

در دست جام باده آمد بتم پیاده

گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ

پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد

یوسف ز چاه آمد ای بی‌هنر به رقص آ

تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد

هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ

کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی

کای بی‌خبر فنا شو ای باخبر به رقص آ

طاووس ما درآید وان رنگ‌ها برآید

با مرغ جان سراید بی‌بال و پر به رقص آ

کور و کران عالم دید از مسیح مرهم

گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ

مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است

اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ

 

مولانا