اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی توسط بهروز جوانمرد

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی

اشعار شاعران معاصر با ترجمه انگلیسی توسط بهروز جوانمرد

ترجمه شعر- فاضل نظری


We have seen that dream sleep, but not dream
But life is not long for yesterday and tomorrow sad

Forgot your love life is art, but
People can not bear to traverse the desert

Of distress quiet! Where, O death?
Perry scope of our house is not in melee

Do not say we Plngym stains on our shirts
The problem is your mirror! Not our fault

People in the eyes of the heart of stone, but I miss
La divine, if the lack of "Ella" is not

Dell turbulent months but distraught wave
The moon will not tolerate turmoil sea

The flower carpet, your fag found
Choice of fish is not gloom death

Fazel Nazari

شاعر- فاضل نظری

خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست
عمر جز حسرت دیروز و غم فردا نیست

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست

ما پلنگیم مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل سنگ، ولی من دلتنگ
لا الهی هم اگر آمده بی "الا" نیست

موجِ شوریده دل آشفته ی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چاره ی دل تنگی ماهی ها نیست

استاد فاضل نظری-ترجمه

Open in Stare, if your eye is not satisfied

You know pain is not fault arrogance

 

Closed pitcher in both arms of the sea is empty

Another opportunity is in your dried flowers

 

When the lion is dead is dead after

Breaking bread together is if the hyenas milk, not milk

 

Being in love is the first condition of being a teacher

Sheikh This house is old but not old

 

The knowledge regret brighter lights

Repent! Never too late to repent

 

In response, I still curse greetings

The wise know the other need not be parsed

 

Again, if I was crazy rocky Rejoice

We are the mirror of someone not displease

اشعاراستاد فاضل نظری

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 

کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

 

شیر وقتی در پی مردار باشد مرده است

شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیست

 

اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است

شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیست

 

در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر است

توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیست

 

همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام

عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست

 

باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش

خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیست

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت-ترجمه

Alive to the chest, the heart that Hvayt

Current heart to the voice Krshmhhay

Nor am Joseph, not Siavash, confidence and avoid killing

That I bring a friend! Rocking Vsvs·hhayt

You Jirga mass of old memories

The circled cross and the Nhadham to Ur

Hard and late you came to me and what is not

If you do not have, easily and quickly, leave you

I was tied to the work of nostalgia

Where agility Qdhgshayt hands?

Mbynm that leaning to poetry capers to heavens

The humility of the heart between the inputs to the base

" I tell the "language of love

Smooth and simple say: I made you!

Hussein isolated

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

دلــی کــــه کرده هـوای کرشمه‌های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز

کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت

تو را ز جرگــــه‌ی انبوه خاطرات قدیمی

برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت

گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک

به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است

سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !

حسین منزوی

حسین منزوی - ترجمه انگلیسی

I'm on goal, this time you'll
remember Kanra to you, this time to come

Will be in the package, put the key
in your hand remember, this time to come together everyone and everything, but love is refined from think, now that I come
 

If you want to that survey, the gauge than your love
of the Sbkbarm, this time to come

Do not Sqfm time, place me, yes,
in the shadow of my wall, this time to come

Believe me, the image of boredom, the stupefaction hate and hate, now that I come 

Yesterday Bhl Jana! With you all tomorrow
I have a chest of speech, this time to come

سلطان غزل حسین منزوی

در دست گلی دارم ، این بار که می آیم

کان را به تو بسپارم ، این بار که می آیم

در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را

در دست تو بسپارم ، این بار که می آیم

هم هر کس و هم هر چیز ، جز عشق تو پالوده است

از صفحه ی پندارم ، این بار که می آیم

ابرم همه بارانم ، وی باغ گل افشانم !

جز بر تو نمی بارم ، این بار که می آیم

خواهی اگرم سنجی ، می سنج که جز مهرت

از هر چه سبک بارم ، این بار که می آیم

سقفم ندهی باری ، جایی بسپار ، آری

در سایه ی دیوارم ، این بار که می آیم

زان بیهُشی سنگین ، وان خواب غبار آگین

هشیارم و بیدارم ، این بار که می آیم

باور کن از آن تصویر ــ آن خستگی ، آن تخدیر ــ

بی زارم و بی زارم ، این بار که می آیم

دیروز بهل جانا ! با تو همه از فردا

یک سینه سخن دارم ، این بار که می آیم